بسم الله الرحمن الرحیم- درجبهه که بودم روزی یکیاز سرداران بسیارخلاق به واحد ما امد درضمن گفتگومن از ایشان خواست تاکتیکهای عملیاتی وعبورها را به من یادبده ومن همراه خودت بیرایشان سخت ناراحت شد وفرمود کسی را مسئول خودت نکنانچه درجبهه فقط مارا خورد میکند مسئول بودن برای دیگری است که ممکن است اشتباه کنیم اول خود یاید بگیر که درمرحله اول سطحی است درتجربه عمقی میشود وسپس به شم میرسی وبعد به خلاقیت میرسی- یکی از بچه ها تعربف میکرد که من با یک ابکش قدیمی وکوچک اب به خط مقدم میرساندم یک چیپ جلو بود ویک چیب عقب یک دفعه زمان برگشت برای کو.تاه کردن را ازروی یک تپه عبور کردم- پائین که رسیدم پنچره شد به نظر حقیر روی پنچری باید میامد براینکه دیده بانی دفیق فرانسوی ها وانواع موشک های دقیق را تجربه کرده بود ایشان چون بچهه ها فنی بودند سریعا موتور باز میکنند ولاشه ماشین به بالای تپه میبرنند که عراقی فکر کننداین یک حیله باری مصر ف کردن موشکها انها است به چیپ گفتم برو وموتوررا در چیپ دوم گذاشتیم اماده حرکت بودیم یکیاز بچهها گفت سویچ توی ماشین رفت سویچ را اورد وفتیکهخواست سوار شود من گفتم عجله کن توی دنده بودم درحا نشستن بود که یک موشک وسط تانکرابن خورد وموجان غقب چیپ را کمی بالا اورد من سریع حرکت کردم وترکشها به عقب چیب خورد که اگر کمی بالاتر امده بوده دست ویا پای دوست من رامیزد وقطع میکرد ومن همیشنه ناراحت انروز هستم من بارها از شهید مهندش ظل النوار رحمت الله علیه میخواستم همین کار بکنیم که باچه ها گوششان با گلوله اشنا شود وترسشان بریزد وتاکتیکهای عور رایاد بگیرنند- ایشان میفرمودند خیر چون اگر فرد جدید بیاید گول میخورد ایشان میگفتند مدتی من این کار کردم بچهها میرفتند پشست سنگی اگر صدای گلوله زیاد میشود باید به سمت گلوله بدوند البته تا یازده است که بیشاز هفت مهارت زیاد میخواهد واگر کم میشود درجهت گوله تاهفت بشمارنند وسپس دراز کش کنند این اولین ساده ترین فومول است گفت روز اول من با جوانی مدتها از مایش کردم وایشن درازمایش بعد گلوله جلو خورد هرچه به اوگفتیمحرکت کن حرکت نکرد ویک گلوله عقب خورد وایشان شهید شد عراق سری میزد یک خمپاره عفب خمپاره دیگری بود ویکی راست ویکی چپ براساس تاکتیک باهم شلیک میشد- یکی از فرماندهان کهقد بلندی داشته است احتمالا رشته فنی خوانده بود است با یک گروه چهار نفری به سمت یک محل خاصی برای دیده بانی حرکت میکنند وویک گروه امداد بافاصله همراه ایشان بوده است ازجائی نزدیکی کوه سینه خیز حرکت میکند یک نوجوان همراه ایشان بوده است به برای موقعیت بهتر او به ایشان میگوید ازکنار رمل سست حرکت کن واز کناره تپه بیا ولی یک سنگ بزرگ اول مسیر بوده است متوجه دقت نمیکند موشگ به سنگ میخورد ویک ترکش ریز میشود به اندازه یک ماش میخورد بدست نوجوان از ایشان میرسد ترکش خوردی میگوید نه حرکت میکنند ونوجوان میگوید دستم خونی شد ایشان نباید توجه میکرده به راهش ادامه میداد همه بلند میشوند ونوجان بغل میکنند وبه امداد میرسانند وبه نظر حقیر دیگر ان روزنباید به کار ادامه میدادن- بر میگردند جون محاسبه تاکتیکی زمین را بلد نبودند اول ایشان دستور گسترش میدهد وسپس برای رسیدن به پشت یک سنگ دستور جمع میدهد کهاول نباید این دستور میداد ودرثانی باسرعت میبایست میدویدند بچه کمی جلوتر بودند یک موشک وسط بچهها میاید وایشان بشدت مجروح میشود که بعد شهید میشود ومیفرماید من از شهادت خودم ناراحت نیستم ولی از شهادت بچه ها سخت ناراحت هستم- قبلا درواحد ما که واحد درجه سه مخابراتی بود وگاهی بعلت شلوغی تبدیل به درجه یک میشد دونفر دوره دیده انجا کار میکردند یکی رمز گشائی میکرد ویا رمز میگرد ویکی رمز میخواند وبه واحد مربوطه میداد انکه رمز میخوانده سه برای استراحت دوره نمیرود بهانه اش این بوده است که فرد تازه امده مسلط نخواهد بود وفردی هم به این زودی نمیاید تاانکه برای دوره جدید اعزام میشود ودرانجا بیست روز مرخصی میگیرد وبچهها از رمز قدیمی استفاده میکردند ایشان به عراق میرود ویک دفعه بااخرین رمز مینویسد که حضرت رهبر عظم الشان در فلان واحد مرزی است خواسته است مقداری جلو رود سربازان به خیال انکه ایشان میخواهد به عراق فرار کند شیلیک کردند وایشان تحت محاکمه صحرائی است نزدیک واحد به ایشان مال استان فارس است اقدام لازم را برای نجات ایشان سریعا عمل کنید